جدول جو
جدول جو

معنی پیاله زن - جستجوی لغت در جدول جو

پیاله زن
(اَصْ وَ)
آنکه پیاله زند. باده نوش. میخوار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیاله کش
تصویر پیاله کش
پیاله پیما، باده نوش، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن سال خورده، پیرزن، زن پیر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ/ رِ)
پیرزن. مقابل پیره مرد. رجوع به پیرزن شود: پوشیده مشرفان داشت از قبیل غلامان و فراشان و پیره زنان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116). از آن پیره زن حلواها و خوردنیها آرزو کردند. (تاریخ بیهقی).
چراغ پیره زن گر خوش نسوزد
فتیله برکشد تا برفروزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیره زن چون برفروزد.
نظامی.
دام یتیمان نبود دامنت
بارکش پیره زنان گردنت.
نظامی.
چون پیره زنیست کز گرانی
مرگش طلبی زرش ستانی.
نظامی.
هر کنیزی که شه خریدی زود
پیره زن در گزاف دیدی سود.
نظامی.
که گفت پیره زن از میوه میکند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمیرسد به ثمار.
سعدی.
فرشته ای که وکیلست بر خزاین باد
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیره زنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
تپاله بند. که تپاله را سرشد
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَج ج)
پیاله پیما. (آنندراج). می خوار. میخواره. پیاله پیما:
رند پیاله کش را تأثیر واگذاریم
کاری بما ندارد ما را به او چه کار است.
محسن تأثیر.
رجوع به مجموعۀ مترادفات ص 157 شود
لغت نامه دهخدا
(لِ زُ)
کرسی سن و اوآز از ناحیۀ ورسای واقع در ساحل رود ایوت دارای 5960 تن سکنه که راه آهن ارلئان از آن گذرد. و این شهر مسقطالرأس بارا است
لغت نامه دهخدا
(هََ)
باده نوشیدن. می نوشیدن. صراحی کشیدن. شراب خوردن
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ زَ)
آفتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 12)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیانو زن
تصویر پیانو زن
آنکه پیانو نوازد پیانیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیره زن
تصویر پیره زن
زن پیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
باده نوشیدن می خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زر
تصویر پیاله زر
پیاله ای که از زر ساخته باشندجام زرین، آفتابخورشید
فرهنگ لغت هوشیار
پیاله پیما می خوار باده نوش: رند پیاله کش را تاثیر او گذاریم کاری بما ندارد ما را باو چه کار است ک (محسن تاثیر لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله کش
تصویر پیاله کش
((~. کِ))
شراب خوار، باده نوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
((~. زَ دَ))
باده نوشیدن، می خوردن
فرهنگ فارسی معین
از انواع زنگوله های بزرگ که بر گردن گاو آویزند
فرهنگ گویش مازندرانی